منو ؟؟..این!!!
آتش زدن به یک "سرنوشت" .....کوتاه ترین فاصله برای گفتن دوستت دارم .....خندست میخندی یا بخندم؟؟؟؟؟ هی فلانی! دیگر هوای برگرداندنت را ندارم.... هرجا که دلت میخواهد برو..... فقط ارزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد انقدر اسمان دلت بگیرد که با هزار شب چشمانت بازهم ارام نگیری.... و اما من..... برنمیگردم که هیچ!! عطرتم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم. که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی و با خاطراتم قدم بزنی.....!!! نه امشب که هر شب که حالم خرابه قسم خورده بودم اگه از تو جدا شم چقد قصه گفتم که دریا بخوابه
کبریت نمی خواهد که ...
پـــا می خواهد ...
که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر ...
و ..........
بـــــــــروی ....
یه جزیره م که دورم یه دریا سرابه
من عادت نکردم به شب های سردم
به این که نباشی نه عادت نکردم
دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم
ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه
که فکرت نباشم نه دیروز و نه فردا همیشه
چقد گریه کردم نفهمم سرابه
نفهمم کجام و نفهمم کجایی
چقد با تو بودم تو عین جدایی
.
قسم خورده بودم اگه از تو جدا شم
دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم
ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه
که فکرت نباشم نه دیروز و نه امروز و نه فردا همیشه......
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |