منو ؟؟..این!!!
صبحگاه جای سلام پنجره چشمت را اندکی بازکن وببند... جای حرف وکلام اگر هم را دیدیم قدر یک ثانیه ارام بخند... واپسین ثانیه ها نزدیک است خرده های دل من بند بزن... تار دلتنگی تاریک مرا با همین خاطره ها رنگ بزن... بگذار خیس خورد بغض گلویم ازاشک شاید این بار زغم سیراب شود... برو از تیرگی ام خاطره شو که زدیدار تو دل بی تاب شود... عشق هر لحظه که جادویت کرد غرق افسون شو به سویش بشتاب... امتداد سر پنهان غمت را گم کن زود بیدار شو از عالم خواب... اگر از نم نم مسکوت زمان خسته شدی ظرف احساس دلت لبریز شد... خاطراتت به تو محتاج شدند شبنم چشم تو هم سرریز شد... یاد ان روز افق را بشکاف با تمنای تب چشمانت... به کسی باز تو از هیچ مگو از من و راز دل پنهانت ... ز من از خاطره ای یاد ار که دلت با نه خود بشکستم... لحظه هایی که زتو دور شدم لحظه هایی که به او دل بستم... زمن از کوچه باران زده ودرد دل کردنمان یاد مکن... به نگاهی دگر افروخته شو اشتباه دل فرهاد مکن..........
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |